از زمان اخرین نوشته هم چند سال میگذرد. آنچه که مینوسم تنها درمورد صلح است نه آن فاصله که این در نوشتن به صورت طولانی افتاده .
صلح برای من یک معنی دارد، با خودت آشتی کنی. آشتی کنی و بپذیری با خودت دوست باشی، نه این که خودت را سرزنش کنی یا امید واهی دهی. نه ! این که حتی لگد های آدم هایی که روزی موجب حرص و نفرتشان شدی هم نتواند نارحتت کند.
حتی حرف های ضعیف تر هارا با جان بخری، و هیچ چیز نتواند موجب شود اعصبانی شوی. شاید مسخره به نظر برسد ولی فکر میکنم صلح همین هست که هیچ زلزله ای نمیتواند جریانش را تکان دهد.
من فکر نمیکنم امروز افراد زیادی در صلح باشن، حداقل در صلح با خودشان.
اخریا میتوانم در چنین وضعیت کشور و اضطراب جامعه ناراحت نشوم، تکیه و کنایه هارا بشنوم و خم به ابرو نیاورم.
حاصل این ها را صلح با خودم میدانم. صلحی که تنها پس از زنده ماندن از طوفان ها برجای مانده.
فکر میکنم شروع برای من همین صلح باشد. صلحی که درش مجددا تنها میشوم. نه برای جنگیدن با خود بلکه برای فهمیدن و اصلاح خود.
شرینی این ارمغان صلح این است که من هم روزی میمیرم، ولی در صلحی که با آشتی درونم داشته ام، بدون نگرانی های آشوب بیرون. این زیباترین تصویری هست که میخواهم خودم از خودم بدانم.