در پست قبلی ام در ابتدا سعی کردم ذهنیت ها و فرایند ها را معرفی کنیم . البته بگویم که این برداشت های شخصی من است و نه لزوما درست و نه لزوما عملی است .
اگر یادتان باشد گفتیم که چه چیزی باعث میشود سمت تغییر ذهنیت ها نرویم و یا برویم . بیاید عمیقتر به موضوع نگاه کنیم .
چند مثال در مورد ذهنیت ها و فرانید ها :
1- داشتم یکی از عادت هایم را طبق عادت هر روزه انجام میدادم بعد دیدم خب من دیگر نمیخواهم انجامش دهم چون کار بهتری برای جایگزین کردنش دارم ولی گفتم نه چون قول دادم باید به مدت 6ماه این کارو بکنم .
2- در مهمانی نشسته بودم .یکی از اقوام گفت : اصلا کاسبی خوب نیست و هچی به هچی کاری هم نمیشه کرد دیگری گفت : من هم مثل تو کاسبم ولی باید تو این اوضاع تا میتونیم بخریم و انبار کنیم موقع گرونی نخوریم به شب تار برای تامین .
3- در اخبار رسمی گفته شد “سیاست های اقتصادی ما به سمت دانش بنیان شدن است”
ساعتی بعد اما در برنامه بعدی: ” بله مهم ترین چالش های کسب و کار ها طبق نظر سنجی ما مشکلات مجوز و فرانید های اداری هست ”
این مثال هارا گفتم که بگویم هر چقدر دایره ادم ها از لحاظ ذهنیت یکسان بزرگتر میشود تعداد فرایند ها بیشتر میشود و این امری اجتناب ناپذیر است . در بالا اولین مورد جدال من با خودم در مورد یک ذهنیت و دو فرانید بود( فرایند ها نزدیک به هم بودند ) بعد در مثال دوم دو ذهنیت یکسان و دو فرایند متفاوت ایجاد شد( کمی فرانید ها فاصله داشتند ) و در مثال سوم به وضوع فاصله دو فرایند فاصلیشان بیشتر شد ( کلا دو مدل با هم ناهم خوانی دارند ) .
خاستم بگویم بیشتر بحثم در مورد خودمان هست ! . من و شما هر کدام به برای درونمان . هر چقدر هم که تلاش کنیم یک ذهنیت داریم و به نسبت اون چند فرایند اما نکته مهم این است که فاصله بین فرایند ها و تفاوت آن ها هر چقدر کمتر باشد نشانه فکوس بیشتر ما است . مثلا اگر من بخواهم دکتر شوم عملا فرایند هایم یه چند مورد معطوف میشود . اما اگر بگویم میخواهم در حوزه پزشکی کار کنم مقداری بیشتری فرایند مد نظر خواهد بود . و وقتی هم که بگویم من در حوزه سلامت علاقه مندم دامنه انتخاب فرایندهایم بیشتر از قبل خواهد شد .
اما این وسط یک چیزی جور در نمیاد !؟ چی ؟
جوری که ما جلو میرویم یکم برعکس نیست ؟ به نظرم میرسه هست ! .
کاهش دامنه فرایند ها با بروز رسانی ذهنیت ها :
ما میرویم اول میگوییم میخواهم دکتر بشوم ( دامنه کم ترین انتخاب فرانید ها ) بعد کمی ذهنیتمان تغییر میکند و شناختمان بیشتر میشود میگوییم نه دکتر شاید نوشم شاید پرستار شوم بعد کنکور میدهیم ( البته کنکور فقط یک نقش اضافه در مثالم هست ) میگوییم نه فکر میکنم به حوزه سلامت علاقمه مندم . حال اگر همین را برعکس پیماشی کنیم چطور ؟
اول به حوزه سلامت وارد میشویم کمی بین فرایند ها هستیم و بعد ذهنیتمان با شناخت رشد میکند کمی بیشتر که شد فرایند جدید تری را دنبال میکنیم و در نهایت با رشد ذهنیت مان عمیقتر میشویم تا جایی که دامنه انتخاب فرایند های ما محدود تر باشد . قطعا آن جا متخصص شدیم در چیزی که دوست داشته ایم و ذهنیتش را داشته ایم و با شناخت در آن عمیق شده ایم .
صرف نظر از مقاطع تحصیلی ( کارشناسی ، ارشد ، دکترا ) ما در هر مرحله از ذهنیت هایمان همیشه به بالاترین نقطه ذهنیت و مشخص ترین نتیجه آن فکر میکنیم بنابر این در همان بدو کار در انگیزه ، استعداد ، شناخت و پیدا کردن خودمان را میبندیم .
در شماره اول این مطلب هم اشاره کردم که یکی از مهم ترین دلایلی که ذهنیمان را ثابت و واحد میکنیم به همین دلیل ترس از انتخاب اشتباه یا نداستن آخر مسیر است .
در پایان نیز اضافه کنم که این ها بازم همه ایده های ذهنی من بوده و رعایت کردن هر یک یا هیچ کدام از آن ها تایید یا رد نشده هست . صرفا احساس میکنم وجود دامنه ها انتخاب فرایند های کوتاه به نسبت ذهنیت رشد یافته میتواند رضایت و موفقیت بهتری برای ما تعریف کند .
آپدیت :
در کتاب کتاب لین استارتاپ یا نوپای ناب در مورد همین رشد پله ای که در عکس بالا گفتم خواندم . این کتاب آن را شامل 3 مرحله ساختن ، اندازه گیری و یادگرفتن مطرح میکند .( کافیه به پله پله شدن ذهنیت و عملکرد در این ماجرا دقت کنیم که به آن اشاره دارد )