فیستماتیک ، تنها کلمه ای بود که مفهومی جدید در ذهنم خودم برای آنچه که امروزه گرفتار/شایسته آن هستیم انتخاب کنم.
در روز های گذشته بار ها شده به بهانه آپدیت کردن سایت و یا وقایعی که برایم رقم خورد شروع به نوشتن نق نوشته ها کنم . آن نوشته هایی که از جنس صرفا نق زدن و خالی کردن است . پس از نوشتن ، چون هدف خالی شدن بود با نگه داشتن دکمه Backspace سطل نق هایم را از جلوی چشمان شما دور ریختم.
اما دلم نیامد که این چند سطر نوشته ها را حداقل با شما به اشتراک نگذارم.
مدتیست به مفهوم کلمه استراژیک فکر میکنم و حس میکنم در کنار یادگیری نیاز است به هنر انتخاب کردن بیشتر از پیش دقت کنیم .
مثالش هم :وقتی نسیم نیکلاس طالب میگوید ” باید پای طرف گیر باشد ” .و یا وقتی که منافع فرد/شرکت مقابلم تامین یا درگیر باشد چطور خوب مدیریت میشود .
من امروزه بیشتر از پیش درگیر کاغذ بازی ها و حرف های سیاسیون،اقتصادیون و بقیه آقایون شدم چرا که تمام انتخاب های استراژیک خودم و شرکتم هم بسته به خیلی از تصمیم گیری آن ها دارد.در حال حاضر این گونه حس میکنم چقدر کوته نگارانه است وقتی فکر میکنم که اگر کاری کنیم به کسی ربطی ندارند و یا زمانی که به راحتی در لباس دموکراسی به دفاع از آزادی و آزادگی صحبت میکنیم.
گاهی وقت ها پدرم میگوید: باید این مسئولین امروز رو مثل دوره رضا شاه که دید پل خرابه مسئول پروژه رو دار میزد رفتار کرد و….
کمی بیشتر که فکر میکنم میبینم حرفش درست است !. البته نه این که دار بزنیم ( مخلص دوستان حقوقی و حامی هیومن رایت ) بیشتر مفهومش را اینگونه درک میکنم که اون نیز به این اشاره دارد که پایش در ماجرا تا مدت ها گیر باشد، چون این یکی از راحت ترین راه هایی هست که میتوان امنیت و سلامت دراز مدت کارکرد و رشد پروژه را تضمین کرد.
به صورت کوتاه ما امروز برخی از عدم گیر بودن پاییشان را در موراد زیر میبنیم :
همهی مدیران خوبی که داریم و سیستم های خرابی که کار آنطور که انتظار میرود کار نمیکنند.
همهی مسئولین پاکی که آرمان های انقلاب و جان فشانی شهدا را دارند در کنار فساد و رانت بازی هایی که شایسته سالاری و رشد ونواوری در آن کشته شده اند.
همهی آمار های زیبایی که می دهیم و انطور که بایدوشاید نتیجه هارا حس نمیکنیم.
من فکر میکنم انتخاب استراژیک میتواند تعریف یا و حداقل دارای چهارچوب باشد. برای مثال ممکن است در زمان های بسیاری منافع من در تضاد با منافع دیگران شود اما آن انتخاب استراژیک من را قانع کند که همسو با آن ها شوم .
داستان خیالی زیر شاید بتواند سرنخ هایی در مورد این ماجرا دهد :
اقای مدیر میگوید فلان پروژه را کلید بزنیم. بودجه که هست و الان هم مناسب است ( این مناسب بودن و بودجه هست در زمانی تعریف میشود که مدیر منافع خود مثل : ارتقا شغلی یا نزدیک بودن به انتخابات و یا … را نگاه میکند، شاید اگر یه ماه پیش یا یک سال بعد این پروژه کلید بخورد الویت درست تری به نسبت کل پروژه های سازمان باشد )
افراد دور میز میگویند: بله عالیست اتفاقا الان مناسب است ( یکی فکر میکند که خب پروژه کلید بخورد عالیست حتما نان ابی از آن حاصل میشود )
آقای دیگری میگوید : ای آقا الان نه چون فلان است ( ممکن است ایشان منافع شان در این باشد که دو ماه دیگرکاملا میتواند شرایط بهره برداری بیشتر شود )
در همین تیکه داستان من اینگونه دریافت میکنم که انتخاب های هر کسی برای خودش استراتژیک هست و هر کس به گونه ای که در مسیر کلی پروژه یا ماجرا منافعش در تضاد یا همخوانی باشد ، موافق و مخالف خواهد بود .
بیشتر که نگاه میکنم میبنم بنده خدا ها حق دارند اخر پایشان در منافع نیست!! . چه انجام دهند چه ندهند همان حقوق گیرشان میآید و انگیزه ای نیست که یقه چاک بدهند . همین گونه میشود که همه تلاش میکنند بشود که در کنارش پولی ، رانتی ، مقامی چیزی برایشان حاصل شود .
وقتی نگاهمان را عمیق تر میکنیم و عینک بازرسی هم میزنیم متوجه میشویم هزینه پروژه ها بیشتر از حد واقعیشان بوده ، مانند ماجرای طراحی صندوق عقب 206 و هزار کیس هایی که صندوقشان هنوز درز نکرده است. و کاملا مشهود شده که هی میسازیم بی آن که نگهداری و توسعه را نیز مد نظر قرار دهیم . دانشگاه های اضافی پروژه های بدون اولویت ، مراکزی بدون نگهداری و پاسخ گویی درست ، سامانه هایی با کارایی پایین و توسعه ناپزیر . بودجه ها ، تشویق ها و همه آن چیزی که از آن به عنوان منافع یاد میکنیم در بخش هایی خاصی از پروژه ها هست که تلاش برای رسیدن به آن توسط مسئولین شبیه دعوا برای نوکری مردم است .
حال حساب کنید بخش خصوصی/خصولتی هم برای ایجاد و تکامل این بازی نیاز هست زیرا که آن ها هستند که در نهایت همه/بخشی از سنگینی پروژه های نابخردانه و بدون الویت را با تیکه بر توان داخلی و رفیق خارجی حل میکنند.این ها بازیکنان مربیانی میشوند که اراده میکنند برای تغییر بازی و مسیرش ، در ازایش هم پولی خوبی میگیرند. فکر میکنم کلمه فیستماتیک را این جا میتوانم به کار ببرم ،زمانی که سیستم به این نحو عمل میکند که با فساد سیستماتیک پروژه هارا جلو میبرد . انگار تابع رشد ما مساوی شده با هر چه فساد بیشتر پروژه ها بزرگتر و سریع تر …
کاش فرصتی بود چند مفهوم دیگر مانند Planned economy (اقتصاد دستوری) نیز به ماجرا بیشتر وصل کنیم. و سعی کنیم بیشتر از پیش این مفهوم را پرورش دهیم. امیدوارم تا همین جا نیز جرقه هایی این نوشته ایجادکرده باشد. شاید هم بعدا بیشتر در موردش خواندید.
2 دیدگاه روشن فیستماتیک
سلام جذاب بود برای من . و اینکه شما که خوب مینویسی متونی بعضی از مطالب رو تبدیل به کتاب کنی؛ عمیق تر و گسترده تر
مرسی که میخونی و برات جالب بوده شایان جان . من به اندازه ای در این موارد سواد ندارم که بخام یک کتاب در موردش بنویسم صرفا مواردی که میگم یه سری فرضیات ذهنی بر اساس تجربه هست که مقدار صحت و درستش بررسی نشده .