«من فکر میکنم مهمترین کاری که در سیسالگی باید در نظر بگیرم، واکنش نشان دادن یا ندادن به موضوعهای مختلف است. از صبح که بیدار میشوی، زندگیها و آدمهای مختلفی را میبینی و فکر میکنم اگر بتوانم تا دهه چهلم زندگی بر واکنشهایم تمرکز کنم، احتمالاً اشتباهاتم کمتر شده باشد.
شاید هیاهوی جوانی از بیست تا سیسالگی تنها فایدهاش این باشد که به تو جسارت میدهد تا روی ایدههایت بیشتر کار کنی، از اشتباه کردن نترسی و نسبت به اتفاقات پیرامون خودت واقعبین باشی. این واقعبین بودن را شاید حتی بتوان به عنوان پذیرش هم قلمداد کرد.
اما وقتی به سیسالگی میرسی، واکنشها بسیار پررنگتر میشوند، چنانکه گویی دیگر در لیگ دیگری هستی.
اینجاست که موضوع واکنشها به میان میآید. حداقل در مواجهه با خودم، احساس میکنم جز برای مشتریها، نیاز نیست در هیچ مسئلهای خودم را به کسی اثبات کنم. حتی نیاز نمیبینم به کسی بگویم حق با من است. شاید این بهترین یا بدترین قسمت ماجرا باشد؛ یعنی بتوانم در مقابل کنشهایی که در اطراف من اتفاق میافتد، انتخاب مناسبی از سطح واکنش داشته باشم. بیشتر وقتها این را رگههایی از پایان یافتن جوانی و هیجان ابراز خودم قلمداد میکنم.
اگر بخواهیم یک روز عادی را به یک روز فوقالعاده تبدیل کنیم، کافی است روی همین واکنشها تمرکز کنیم. یعنی دقت کنیم که قرار است احساسات، تمرکز و تمام عوامل یک روز ما نسبت به چه چیزی واکنش نشان دهند و آیا این واکنش بهدرستی ایجاد و مدیریت میشود؟ شخصاً فکر میکنم هرچقدر تلاش و تمرکز ما با استراتژی کاهش واکنش به اطراف همراه باشد، احتمالاً بهتر میتوانیم روی تصمیمها و کارهای مهم واکنش نشان دهیم.
خلاصه اینکه در دنیای امروزِ نوتیفیکیشنها، حساسیتها و حجم عظیم دیتا، کافی است بهدرستی انتخاب کنید که جریان آرامش چطور ساخته و ادامه پیدا میکند. مخصوصاً اگر بتوانید در مقابل لذتها واکنش نشان ندهید، گام مهمی در ایجاد تمرکز برداشتهاید.»