چند روزی هست که کلمهی «تنهایی» بدجوری ذهنم رو درگیر کرده. انگار روی همهی دوراهیهای زندگی ما سایه انداخته. مثلاً یکی از بزرگترین سوالهای هر آدمی اینه که آیا باید تنهایی زندگی کنه یا بره سراغ تشکیل خانواده؟ باید تنهایی کار کنه یا حتماً عضوی از یک تیم باشه؟ باید تنهایی تصمیم بگیره یا حتماً با کسی مشورت کنه؟ راستش رو بخواید، من خودم حداقل در دنیای «کار» به یک نتیجهی شخصی رسیدم: جنگیدن تنهایی برای به دست آوردن یک …
دسته: گاهنوشتهها
در این دسته از گاه نوشته ها به پست ها و نوشته های که مربوط به هیچ از موضوعات اصلی سایت نیستن و یا دسته بندی خاصی برایشان وجود ندارد پرداخته میشود .
چند ماهی از جنگ میگذرد، اما هیچچیز بهتر نشده است. در خیابان که قدم میزنی، ناامیدی را در چهره یک نفر حتی رندوم که میبینی حالت بد میشود. لااقل گربهها قبلاً شادتر بودند؛ این اواخر بهسختی میتوان گربهی شادی پیدا کرد. انگار آنها هم تفاوت بین یک محیط شاد و غمگین را میفهمند. این روزها دارم به جمع کسانی میپیوندم که رنج و مشکلات را میبینند اما بیتفاوت از کنارش عبور میکنند. همیشه برایم سوال بود که چطور یک انسان …
نمیدونم شما هم این حس رو دارید یا نه، ولی من هرچی بیشتر به دور و برم نگاه میکنم، حس میکنم اوضاع یه جورایی آشناست. انگار دارم یه فیلم تکراری میبینم. آدمهای تندرو و رهبرهای رادیکال روز به روز بیشتر میشن، همه از هم عصبانیان و دنبال مقصر میگردن. هر وقت داستانهای قبل از جنگ جهانی دوم رو میخونم، میبینم اون موقع هم دقیقاً همینجوری شروع شد. یه عده آدم افراطی تو آلمان و چند جای دیگه پیدا شدن و …
چند روزی هست بعد از 40 روز کار مداوم از 4 صبح یکم خلوت شدم. در جستجوی یک سریال باکیفیت، به سراغ فهرست IMDb رفتم و با شوگون مواجه شدم. راستش را بخواهید، در ابتدا تصور نمیکردم که یک مینیسریال بتواند چنین نمره بالایی کسب کند. اما وقتی متوجه شدم که داستان آن بر اساس رویدادهای واقعی و نقطهای عطف در تاریخ ژاپن است، علاقهام شدم کامل ببینمش. شیوه تماشای من نیز به صورت پیوسته (Binge-watching) بود تا جزئیات داستان …
در دو سال گذشته، با هر یک از نزدیکانم که صحبتی عمیق در مورد شرایط مملکت داشتیم، موضوع جنگ را مطرح میکردم. تا ۱۲ روز پیش، واقعاً کسی حرفم را جدی نمیگرفت؛ کماکان نزدیکانم حرفهایی که الان میزنم را هم جدی نمیگیرند :). من «مطهری نیا» نیستم که شاید بعداً حرفم به جایی برسد؛ تنها خودم از گفتههایم لذت میبرم. همین الان که این متن را مینویسم، بعد از ۱۸ ساعت کار مداوم، آمدهام تا بنویسم (راستش چشمانم میسوزد) و …